سلام
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد این کار را برای رضای خدا نکرد
این کربلا چه بود که جز این مسافرت او را زجان عزیزتر خود جدا نکرد
گیسوی آیه های نجیبی که می وزید با معجز شکسته ی زینب (ع)چه ها نکرد
آری غذا نداشت ولی در تمام راه یکبار هم نماز شبی را قضا نکرد
بیگانه بر غریبی زینب (ع) سلام کرد کاری که هیچ رهگذر آشنا نکرد
قحطی مدینه عبدالله بن جعفر را مجبور به رفتن به شام جهت نمود او کشاورزی می کند . ولی زینب ...!!!! هر روز او گریه و داغ دل است . بیماری او شدت یافته تا اینکه نیمه ظهر به همسر خود عبدالله می گوید ؛" بستر مرا در حیاط زیر آفتاب قرار بده !" عبدالله می گوید :" همین کار را کردم متوجه شدم چیزی را روی سینه خود قرار داده و مدام زیر لب حرف می زند ، به او نزدیک شدم ، دیدم پیراهنی که یادگار از کربلاست ، یعنی پیراهن حسین (ع) را که خونین و پاره است ، به روی سینه نهاده و مدام می گوید :" حسین .... حسین ... حسین ......" لحظاتی بعد او وارد حریم اهل بیت نبوت گشت و کارنامه عمرش به خیر و سعادت ختم گردید
(عقیله بنی هاشم ص 57 و 58)
خدا توفیق ره روی از اهل بیت عصمت و طهارت رو به ما عطا فرما